کرامت انسان در حادثه کربلا
02 خرداد 1394 توسط اسداللهي
پیوند: #یا مهدی ادرکنی*
جلوه¬هايي از اخلاص عارفانه در کتاب جلوه های عرفاني نهضت حسيني آمده است: يکي از زيباترين آموزه¬هاي عرفان در نهضت خونين عاشورا پديده¬ي اخلاص است، اگرچه بحث اخلاص دامنه¬ي گسترده¬اي دارد و با رويکردهاي مختلفي قابل تحليل است؛ اما از نظر عرفاني، اخلاص پاکيزه نمودن عمل از هرگونه شائبه¬ي ناخالص است؛ پديده¬ي اخلاص ممکن است با درجات مختلف تحقق پيدا کند: درجه¬ي نخست آن؛ تکيه نکردن به عمل خود است و اينکه خود را طلبکار نپندارد،بلکه هر عمل نيک را که انجام مي¬دهد موهبتي الهي تلقي نمايد که به دست او انجام گيرد. اين درجه از اخلاص موجب مي¬شود که انسان، از اعمال نيک خود توقع نداشته باشد. تو بندگي چون گدايان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده¬پروري داند درجه¬ي ديگر اخلاص آن است که انسان در مسير بهتر انجام دادن وظايف خويش، کاستي¬ها را به حساب خود بگذاردو خويشتن را همواره مقصر تلقي کند و به خود بگويد؛ چرا بهتر از آنچه انجام داده عمل نکرده است. در حقيقت برداشت او از عملش اينگونه باشدکه: بنده همان به که زتقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که بجا آورد لذا از مطالعه¬ي قيام حسيني به روشني معلوم مي¬شود که تمام اين مراتب اخلاص در عملکرد سالار شهيدان و اهل¬بيت و ياران او به کامل¬ترين صورت تحقق يافته بودو يکي از بهترين شواهد آن، جمله¬ي نوراني « لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» است که بيانگر اخلاص و منحصر داشتن همه¬ي توانايي¬ها به خداوند استو ترجيع بند کلمات امام حسين (ع) در مراحل مختلف نهضت الهي او بوده است؛ بخصوص وقتي که وارد نبرد تن به تن با لشکريان کوفه شدو صولت و صلابت حيدري در وجود او تجلي کرد، اين ذکر بر زبان او جاري بود لذا راوي مي¬گويد: به خدا سوگند هرگز کسي همچون حسين نديدم؛ در حالي که همه¬ي ياران او شهيد شده بودندو در محاصره¬ي کامل شمشيرهاي برهنه قرار داشت، و در عين حال وقتي بر لشکر کوفه حمله مي-کرد؛ آنان مثل ملخ پراکنده مي¬شدند و مانند گله¬ي گوسفند از مقابل شمشير او فرار مي¬کردند، امام (ع) دوباره به جايگاه خود برمي¬گشت و مي¬گفت: « لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» جلوه فتوت در منازل¬السائرين آمده است فتوت يکي از منازل اساسي در سلوک عرفاني و سفر معنوي شمرده مي¬شود، بدين معنا که انسان تا در توان دارد بايد بکوشد با کسي که با او بدي کرده خوبي کندو بدي¬هاي او را با گفتار و رفتار نيکو و پسنديده و آموزنده پاسخ دهد و هرگز به خاطر انتقام و امور نفساني حتي با دشمنان خود مقابله نکند؛ بلکه ملاک همه¬ي گفتار و کردارشان جلب رضايت الهي و هدايت بندگان او مي¬باشد. اين کرامت که جزء بارزترين کمالات انسان است و عملاً کمتر کسي توفيق بهره¬مندي از آن را پيدا مي¬کند، در کربلا به زيباترين صورت و آموزنده¬ترين وجه تحقق يافت. ما در اينجا به دو نمونه اشاره مي¬کنيم: شخصي به نام علي¬بن طعان محاربي مي¬گويد: من جزء لشکريان حر بودم که از سپاه او عقب مانده بودموقتي به محل ملاقات لشکريان حر با امام حسين (ع) رسيدم، از شدت تشنگي توان از من گرفته شده بود؛ امام (ع) وقتي آن حالت تشنگي را در من و اسبم ديد فرمود: از آن مشک آب برداريد و بنوشيد، من که از شدت خستگي و تشنگي کاملاً ناتوان بودم؛ هان مشک را باز کردم تا آب بنوشم آب، با فشار سرازير شد و من نتوانستم آب بنوشم؛ در اين هنگام حضرت خود بلند شد و دهان مشک را گرفت و به من کمک کرد تا از آن آب بنوشم و اسب خود را نيز سيراب کردم.اين جزء زيباترين کرامت-هاي اخلاقي و انساني است که روزگار چنين مواردي را بسيار کم ديده و يا شايد نديده باشد. نمونه¬ي ديگر جرياني است که در مسأله¬ي امان¬نامه آوردن شمر رخ داد. وقتي شمر در مقابل خيمه¬گاه حسينيان، حضرت عباس و برادرش را صدا زد، آنها از پاسخ دادن خودداري کردند. سالار شهيدان امام حسين (ع) به آنها فرمود: « اجيبوه و إن کان فاسقاً، فإنه بعض اخوالکم» ( پاسخ او را بگوييد هرچند او فاسق است، يکي از دائي¬هاي شماست) اگر چه امان¬نامه شمر با کلام حضرت عباس که فرمود: « تبت يداک و بئس ما جئنا به من أمانک يا عدوالله» پاسخ مناسب خود را دريافت کرد، اما هر کدام از اين دو کلام ( سخن امام (ع) و برادرش عباس) در جاي خود آموزه¬ي بزرگي از مکتب حسيني را به نمايش گذاشته است. جلوه توکل در شرح منازل¬السائرين آمده است توکل اگرچه براي خلوص اولياي الهي و انسان کامل که از اسرار امور آگاهند، دشوار نيست؛ اما برای فراد ديگر جزء منازل سخت شمرده مي¬شود؛ زيرا اکثر مردم به دليل حسب ذات و وابستگي شديد به تعلقات خود نظير: اموال و اولاد و ساير بستگان براي ايشان سخت است که از اسباب ظاهر چشم بپوشد و همه¬ي امور خود را واقعاً به خدا بسپارد. آموزه¬ي توکل در نهضت حسيني از جلوه¬هاي شگفت¬انگيز عيني آن، در کلمات سالار شهيدان به صورت زيبا و آموزنده تجلي کرده است که به چند نمونه از آنها اشاره مي¬شود: در وصيت¬نامه¬اي که به دست محمد حنفيه در مدينه بعد از آنکه از قيام خود براي احياي دين و حرکت در مسير و سيره¬ي جدش پيامبر و پدرش اميرالمؤمنان (ع) سخن گفته است، اين آيه را تلاوت نمود: « وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَيْهِ اُنيبُ» و در پاسخ ابن عباس که مي¬خواست او را از سفر به سوي عراق باز دارد فرمود: «استعصمت لالکلمة التي قالها ابراهيم الخليل اليوم التي في نار حسبنا الله و نعم الوکيل» و در صبحگاه روز عاشورا نيز به خداوند عرض کرد « اللهم انت ثقتني في کل کرب و رجائي في کل شدة،و انت لي في کل امر نزل بي[ثقة و شدة] » جلوه عزم و اراده درکتاب منازل¬اسائرين آمده است: عزم مبدأ و آغاز کار است و با آن، قصد و نيت انسان به عينيت و فعليت مي¬رسد. برخي از بزرگان اهل معنا عزم را جوهره¬ي انسانيت و ميزان امتياز انسان دانسته¬اند: « تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست اراده نيز جايگاه بلندي در ميان کلمات انسان دارد و از اصول اساسي و قواعد بنيادين تقرب و سلوک الهي شمرده مي¬شود و يکي از مراتب اراده آن است که انسان تحت تأثير هيچ نوع فشار اجتماعي قرار نگرفته و برداشت¬هاي نا صواب ديگران او را تحت تأثير قرار نهد و بر اساس علم و معرفت، عزم و اراده¬ي پولادين مسير درستي را که برگزيده با قاطعيت تا آخر برود. هر کدام از دو صفت ياد شده به زيباترين و کامل¬ترين وجه در جريان کربلا و در نحوه¬ي عملکرد سالار شهيدان و يارانش تجلي کرده به عنوان نمونه وقتي اباعبدالله(ع) از مدينه عازم سفر شد برخي آمدند و از سر دلسوزي و محبت به حضرت پيشنهاد کردند، بلاد يمن يا جاي ديگري را مدتي براي زندگي برگزيند و يا صحرا نشيني را انتخاب نمايد تا اوضاع سياسي و نظام اموي شايد بگونه¬اي تغير کند حضرت در پاسخ با عزم و اراده¬اي آهنين فرمود: « والله لو لم يکن في الدنيا ملجا و لا مأوي لما بايعت يزيداً ابداً، و أنا عازم علي الخروج الي مکه…» ( به خدا سوگند در دنيا هيچ پناهگاهي براي من وجود نداشته باشد ز هم با يزيد سازش نمي¬کنم و من هم اکنون عازم رفتن به سوي مکه هستم.)صفحات: 1· 2