تکفیری
چکيده ايمان يکي از محوري¬ترين انديشه¬های مسلمانان است که از سده¬های نخستين قرن ظهور اسلام، مورد بحث واقع شد و کساني مانند «خوارج» معتقدند که ارتکاب گناه؛ عامل مستقلّي برای شقاوت ابدي است بلکه موجب کفر و ارتداد مي¬شود، گروه ديگري مانند «مرجئه» معتقدند که وجود ايمان برای سعادت ابدي کافي است و ارتکاب گناه؛ ضرری به سعادت مؤمن نمي¬زند. اما قول حق اين است که هر گناهي موجب کفر و شقاوت ابدی نمي¬شود، هر چند ممکن است تراکم گناهان؛ موجب سلب ايمان گردد و از سوی ديگر، چنان نيست که با وجود ايمان هر گناهي بخشيده شود و هيچ اثر سوئي نداشته باشد. آنچه در اين مقاله به آن پرداخته شده است بخشي از مباحث ايمان و کفر در عقايد اسلامي و خوارج است بنابراين سعي بر آن است تا با بررسی اين قسم از عقايد کلامي در قرآن و روايات و کتب معتبر اسلامي که شامل مواردي چون: تعريف ايمان و کفر، خوارج؛ تلازم ايمان و کفر، معتزله منزلة¬بين منزلتين، ايمان در انديشه¬ی اسلامي، فرق کلامي اهل سنت و مفهوم ايمان، اسباب کفر، اقسام کفر، مراتب کفر و تطبيق آن با تکفيري¬ها را مورد تحليل قرار دهيم. کليدواژه: اسلام، ايمان و کفر، خوارج، مرجئه، مذاهب اسلامي مقدمه در طول تاريخ اسلام، افراد و فرقه¬ها و گروه¬هايي بوده¬اند که مخالفان خود را تکفير مي¬کردند با کوچکترين عاملي آنان را خارج از دين اسلام مي¬شمردند و حکم به وجوب قتل آنان مي¬دادند. شروع اين پديده¬ی مخرب، از خوارج آغاز شد و در دو قرن اخير وهابيت شيوه¬ی آنان را ادامه دادند. فرقه¬های وهابي از جمله جريان¬هايي است که در مقابل امت اسلامي قرار گرفته است. وهابيان با استفاده از آياتي که درباره¬ی کفار و مشرکان صدر اسلام و اقوام جاهلي نازل شده، مسلمانان را به کفر و شرک متهم مي-سازند و اعمال مسلمانان را مطابق اعمال کفار قلمداد مي¬کنند. آنها با داشتن افکاری خشن، باعث ايجاد اختلاف؛ درگيري و جنگ¬ ميان مسلمانان و خشنودي کفار و استعمارگران شده¬اند. مطابق نظر اسلام، مسلمان کسي است که شهادتين را بر زبان جاري مي¬سازد؛ اگرچه در واقع و باطن اعتقاد ديگري داشته باشد. بر اساس شريعت اسلامي صحيح نيست فرقه¬ای از فرق اسلامي را بي¬دليل متهم به کفر کند، مادامي که به شهادتين اعتراف نمايد و ضرورتي از ضروريات دين را انکار نکند.اين افکار جاهلي و ناپسند موجب شده که از همان ابتدای ظهور فرقه¬ی وهابي، عالمان مسلمان؛ اعم از شيعه و سني، به مقابله با اين تفکر تکفيري بپردازند و با نوشتن رساله¬ها؛ کتاب¬ها و مقالات، آراء و عقائد اين گروه را نقد و از عقائد مسلمانان دفاع کنند. الف: ايمان در انديشه اسلامي الف-1: واژه شناسي ايمان و کفر راغب اصفهاني در مفردات ايمان را اينگونه بيان کرده: «ايمان» مصدر باب افعال است:«أمن، يؤمن، ايماناً» در موسوعة¬القرآنية آمده در اصل أأمن بوده که همزه¬ی دوم؛ به دليل تخفيف حذف شده است. ريشه¬ی ايمان از أمن، ضد خوف دانسته ريشه¬ی أمن از اطمينان نفس و از ميان رفتن خوف است ؛ قاموس قرآن معنای ديگر أمن را تصديق کردن دانسته¬اند. ابن منظور اين لغت را اين¬گونه تعريف کرده: ايمان ضد خيانت، ضد کفر،تصديق ضد تکذيب. اما در معناي اصطلاحي ايمان، سه جزء متصور است: 1- تصديق به زبان 2- تصديق به قلب 3- تصديق به اعمال ولي عمل جزء آن نيست، بلکه شرط کمال ايمان است. چنانکه مجلسي در بحار حديثي از امام رضا(ع) نقل نموده که فرمود:«الإيمان هو التصديق بالقلب و الإقرار باللّسان و العمل بالارکان» (ايمان اقرار به زبان و معرفت داشتن در دل، عمل کردن به ارکان است) نويسنده¬ي کتاب هشتمين سفير رستگاري اين حديث را اينگونه شرح داده: يعني حقيقت ايمان با سه مقدمه حاصل مي¬شود که عبارتند از: 1- به آن اقرار لفظي داشته باشيم.2- از نظر قلبي و دروني معرفت و شناخت کافي داشته باشيم.3- به ارکان و دستورات آن مکتب واقعاً عمل نماييم. اين معنا مؤيد مرجئه- که قائلند عمل اهميت ندارد- بلکه هدف از اين تعريف آن است که بگويد: آنچه انسان را از کفر به ايمان متحول کرده و حکم به احترام جان و مالش مي¬دهد تصديق قلبي است، در صورتي که با اقرار به زبان مقرون گردد. اما آنچه که انسان را از جهنم نجات مي¬دهد تصديق تؤام با عمل است. شاهد اين مطلب که عمل جزء ايمان نيست، آيات قرآن و روايات است. 1. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (کساني که ايمان آوردند و کارهای شايسته کردند) و مي¬دانيم مقتضای لطف، مغايرت بين معطوف و معطوف عليه است. و اگر عمل داخل در ايمان باشد در اينجا تکرار لازم مي¬آيد. 2. همچنين مي¬فرمايد: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» (و هرکس که عمل صالح انجام دهد، در حالي که مؤمن است.)که از اين آيه نيز مغايرت بين عمل و ايمان در مفهوم استفاده مي¬شود. الف-1-1: کفر در لغت و اصطلاح آقای بندربيگي در منجدالطلاب کفر را اينگونه تعريف کرده: «کفر» در لغت به معني ستر و پوشاندن است. کشاورز را کافر گويند؛ زيرا دانه را در خاک پنهان مي¬سازد. خداوند متعال مي¬فرمايد:«کَمَثَلِ غَيثٍ أَعْجَبَ الکُفَّارَ نَباتُهُ» ([مثل آنها]چون مثل باراني است که رويش آن برزگر را به تعجب وا مي¬دارد ) هاشمي رفسنجاني در معني اصطلاحي کفر مي¬فرمايد: کفر به معنای ايمان نياوردن به چيزي که از شأنش ايمان آوردن به آن است؛ مثل عدم ايمان به خدا و توحيد و نبوت پيامبر(ص) و روز قيامت. الف-2: خوارج؛ تلازم ايمان و کفر خوارج نخستين جريان¬های انحرافي است که تفسيري نادرست و ويرانگر از ايمان ارائه کردند. پيامبر گرامي اسلام در زمان حياتش، شکل¬گيري خوارج را پيش¬بيني کرده بود .شيخ صدوق در من لا يحضره-الفقيه از آن حضرت حديثي به اين مضمون نقل کرده: « يمرقون من الدّين کما يمرقون السهم من الرمية» (از دين خارج مي¬شوند، همانگونه که تير از کمان خارج مي¬شود.) هر چند خوارج در ميانه¬ی جنگ صفين در مسأله¬ی حکميت راه خود را از اسلام جدا کردند و در آن زمان صرفاً يک گروه سياسي شمرده مي¬شدند، اما رفته رفته برای توجيه اعمال و رفتارهای ناهنجارشان، مباني اعتقادي خاصي را برگزيدند. با وجود عقايد متنوع خوارج، آنچه بيش از همه به شکل¬گيري انديشه¬ی اعتقادي خوارج انجاميد و در واکنش به آن نيز مذاهب ديگري به وجود آمد؛ قرائت افراطي خوارج از مفهوم ايمان بود. آنان با قرائتي که از ايمان ارائه کردند،تمامي مسلمين را کافر شمردند و شايد بتوان آنان را نخستين گروه تکفيري در جهان اسلام نام نهاد. به اعتقاد خوارج، ايمان دارای سه جزء است: تصديق(اقرار) زباني، تصديق قلبي و تصديق انجام عملي. بر اساس اين تعريف، اگر کسي به زبان و قلب به خدا ايمان داشته باشد؛ اما مرتکب گناه شود،ايمان خود را از دست مي¬دهد و کافر مي¬شود. خوارج با تکيه بر اين مبنا، معتقد بودند: 1. مخالفان علاوه بر کفر مشرک نيز هستند و با همين اعتقاد تکفير علي (ع) و عثمان و معاويه و اصحاب جمل و اصحاب تحکيم، به طور کلي کساني که به حکميت رضا دادند. 2. قاعدين خوارج-کساني از خوارج که جنگ نمي¬کردند-کافرند يعني آنها قائل به کفر کساني که يادآور شديم نبودند. 3. سرزمين مخالفان دار¬الکفر است. کافران واجب¬القتل¬اند. کشتن زنان و فرزندان کافر نيز مباح است و کودکانشان هميشه در آتش خواهند ماند. 4. ايمان تنها عقيده¬ی قلبي نيست، بلکه عمل به اوامر و نواحي، جزء ايمان است. شعار خوارج اين بود که « لا حکم الا لله» ( حکومتي جز حکومت خدا نيست) و اين کلمه¬ی حقي است که از آن باطل اراده شده است.چنانکه اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: اين کلمه به خاطر مطابقتي که با قول خداوند « إِنِ الحُکْم، إِلَّا لِلَّهِ» (حکم و حکومتي جز خدا نيست) دارد، و کلا م حقي است که از آن باطل اراده شده است. مقصود آنها از اين کلمه اين است که کسي نمي¬تواند امير و حاکم باشد و در مسائل ديني نمي-توان به «حکميّت» پرداخت بدين جهت حکميت صفين را کفر و گناه مي¬پنداشتند در صورتي که در خود قرآن مردم در موارد اختلاف به حکميت و داوري خوانده شده¬اند آنجا که مي¬فرمايد: « وَ إِنْ خِفتُمْ شِقَاقَ بَينِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهلِهِ وَ حَکَماً مِن أَهلِهَا» (هرگاه ترسيديد که ميان زن و شوهر اختلاف پديد آيد، داوري از خانواده¬ی مرد و داوري از خانواده¬ی زن بگماريد) همچنين شعار وهابيت اين است « لا دعاة الا لله، لا شفاعة الا لله، لا توسل الا بالله،»( دعا، توسل، مدد¬خواهي جز از خدا و برای خدا نيست) و اين سخن درست است ولي وهابي¬ها منظور از آن نادرستي داشته¬اند. الف-3: مرجئه، ايمان بدون عمل افراط¬گري¬های خوارج زمينه را برای انديشه¬ی ديگري به نام مرجئه فراهم آورد. «ارجاء» در لغت به دو معني آمده: تأخير و اميد اين گروه معتقدند که عمل، متأخر از ايمان است و به همين سبب هيچ ربطي به ايمان ندارد؛ از سوی ديگر، مؤمنان مورد نظر خود را اميد مي¬دادند که در صورت انجام گناهان؛ حتي گناهان کبيره، خداوند آنها را مي¬آمرزد. برخلاف خوارج که معتقد بودند پيشوای گناهکار،کافر و اطاعتش حرام است و امروزه وهابيت راه و عقايد آنها را پيش گرفته و مي-گويند پيروی از رهبران کافر حرام ابدي را به دنبال دارد و پيروان اين رهبران را واجب¬القتل مي¬دانند. الف-4: معتزله منزلة بين منزلتين آقای سبحاني در کتاب ايمان و کفر عقايد اين گروه را اين¬گونه شرح مي¬دهد: معتزله گروهي هستند که معتقدند مرتکب کبيره نه مؤمن است نه کافر بلکه منزلة بين منزلتين آنها بر خلاف خوارج که مرتکب کبيره را گناه مي¬دانستند و اگر بميرد بدون توبه در آتش وارد مي¬شود اين مرد« واصل-بن عطا» بود که نخستين عقيده¬ی مکتب اعتزال را بيان کرد. شيخ طوسي در تلخيص¬الشافي مي¬نويسد: وی آنگاه به کنار ستون¬های مسجد رفت و به توضيح عقيده¬ی خود پرداخت و در پي آن حسن بصري گفت (اعتزال عنا واصل) بر اساس اين نظريه، کسي که به زبان و قلب مصدّق است؛ اگر مرتکب کبيره شود، نه مؤمن است نه کافر؛ بلکه مرحله¬ای ميان ايمان و کفر وجود دارد که فسق است. کافر فاسق نيز خلود در آتش است. بدين معني که فاسق هميشه در آتش خواهد ماند. وهابي¬ها نيز مسلمانان را به خاطر انجام برخي از چيزهایي که گناه شمرده کافر دانسته¬اند. چنانکه گفته شد، نظريه « منزلة بين منزلتين» در واکنش ديدگاه¬های خوارج و مرجئه به وجود آمده، اما در منابع اسلامي؛ هيچ دليلي برای اين مدعا وجود ندارد و تنها ناشي از تراوش¬های عقلاني معتزله است. الف-5: ايمان در انديشه اسلامي در کتاب رسائل و مقالات درباره¬ی نظريه ايمان در انديشه اسلامي آمده است: مهم¬ترين انحراف در معني اصطلاحي ايمان، ريشه در چگونگي ارتباط ميان ايمان و عمل دارد؛ بيشتر دانشمندان اعم از شيعه و سني، بر اين عقيده¬اند که نه ميان ايمان و عمل تلازم وجود دارد و نه کلاً عمل از ايمان متأخر است. بلکه معني اصطلاحي ايمان: تصديق است و آن تصديق به زبان فقط. و گناه فرد را از ايمان خارج نمي¬کند، بلکه موجب فسق او مي¬شود؛ نه به اين معني که مرتبه¬ای ديگر نيز از مرحله¬ی ايمان و کفر وجود داشته باشد، بلکه فسق دامنگير مؤمن مي¬شود و تا وقتي عملي که مستلزم کفر باشد انجام ندهد مؤمن است؛ اما مؤمن فاسق بنابراين، عمل جزء معني اصطلاحي ايمان نيست و خارج از معني آن است. آيات زير کاملاً اشاره به اين مسئله دارد: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» (و هرکس که عمل صالح انجام دهد، در حالي که مؤمن است.) منظور اين آيه آن است که انسان مؤمن از هيچ ستم و آسيبي بيمناک نخواهد بود. آقای مکارم در تشريح اين آيه مي¬فرمايد: اين آيه¬ی شريفه بيان مي¬دارد که ايمان غير از عمل است؛ چرا که خداوند می¬فرمايد: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» بنابراين مي¬توان کسي را تصور کرد که ايمان دارد، اما اعمالش نيکو نيست. شيخ صدوق در تحف¬العقول روايتي به اين مضمون نقل کرده: (شخصي به امام صادق(ع) گفت کمترين اندازه¬ی ايمان چيست؟ امام فرمود: اينکه به يگانگي خدا و رسالت پيامبرش شهادت دهد و اقرار به اطاعت کند و امام زمانش را بشناسد. کسي که چنين باشد، مؤمن است.) خوارج جز خود بقيه¬ی مسلمانان را کافر مي¬دانستند و مي¬گفتند کسي که مرتکب گناه کبيره مي¬شود، در آتش خلد خواهد بود؛ همچنين خون و مال مسلمانان جز خود را حلال مي¬دانستند و فرزندان آنها را اسير مي-کردند و مي¬گفتند در کشور اسلامي که گناه کبيره در آن آشکار شود، تبديل به کشور کفر مي¬شود؛ آنها عبدالله¬بن خباب صحابه¬ی پيامبر را که روزه بود و قرآن به گردن خود حمايل کرده بود، با همسرش که آبستن بود بي¬رحمانه کشتند و شکم زنش را پاره کردند؛ زيرا که او از علي¬بن ابي¬طالب(ع) تبري نجست و به او گفتند به حکم همين قرآني که حمايل کرده¬ای، تو را مي¬کشيم! اين فرقه هرگاه زنان مسلمان را اسير مي-کردند آنها را ميان خود خريد و فروش مي¬کردند و … تکفيري¬ها نيز وضعي مشابه آنان دارند آنان ساير مسلمانان را مشرک مي¬دانند و خون و مال آنان را حلال مي¬شمرند و مسلمانان را مشرک خطاب مي¬کنند و کشورهاي اسلامي را سرزمين کفر معرفي مي¬نمايند و هجرت از آنجا را لازم و ضروري مي¬دانند و کسي را که نماز را ترک کرده، اگرچه منکر آن نباشد واجب-القتل مي¬شمارند. ب: فرق کلامي اهل سنت و مفهوم ايمان با توجه به آنچه بيان شد، آقای سبحانی ديدگاه خود درباره¬ی عقايد کلامي اهل سنت چنين تشريح مي-کند: بیشتر مذاهب اسلامي بر اين عقيده¬اند که عمل جزء ايمان نيست و از صفات کمال و يا فروع ايمان شمرده مي¬شود. ب-1:اشاعره اشاعره به پيروی از رهبر خود- ابوالحسن اشعري- ايمان را به «تصديق بالجنان» معني کرده¬اند، آنان در معني اصطلاحي ايمان؛ بيشتر به همان معني لغوي نظر داشته¬اند. آنان معتقدند ايمان، تصديق به قلب است اما گفتن به زبان و عمل به ارکان؛ از فروع ايمان است. کسي که قلباً به توحيد خدا اقرار کند و با قلب، رسالت پيامبر (ص) را تصديق کند؛ ايمانش درست است و اگر به اين حال از دنيا برود، با ايمان از دنيا رفته است و از ايمان خارج نمي¬شود مگر با انکار يکي از اين موارد. در قرآن مجيد نيز آياتي است که محل ايمان را قلب معرفي مي¬کند مانند: « قَالَتِ الأَعْرابُ آمَنَّا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِي قُلُوبِکُمْ» (اعراب[به تو منت گذارده و ] گفتند: ما [بدون جنگ و نزاع] ايمان آورديم. بگو: شما که ايمانتان [از زبان] به قلب وارد نشده است، به حقيقت هنوز ايمان نياورده¬ايد؛ لکن بگوييد ما اسلام آورديم [و از خوف جان به ناچار تسليم شديم]) البته هرچند کسي که در قلب خود ايمان دارد، معمولاً به زبان نيز اقرار مي¬کند اما همانگونه که نقل شد،گاه تصديق به قلب وجود دارد اما اقرار به زبان نيست؛ زيرا ممکن است برخي به سبب لجاجت و عناد، از اقرار به ايمان خودداري کنند به همين دليل؛ معمولاً در تعريف ايمان تصديق به قلب و اقرار به زبان آمده است. اشاعره نيز مسلماً اقرار به زبان را قبول دارند. ب-2: ماتريديه در کتاب التوحيد ماتريدي انديشه¬های اين فرقه از اهل سنت را اينچنين تشريح مي¬کند: انديشه¬های ماتريدي با آنچه مذاهب اشعري نام گرفته يکي دانسته و يا ماتريديه را در کنار اشعريه دو شاخه¬ی مهم از مکتب کلامي اهل¬سنت معرفي کرده¬اند. ابو منصور محمدبن محمود ماتريدي، يکي ديگر از رهبران کلامي اهل¬سنت ايمان را تصديق قلبي معرفي مي¬کند و برخي از ماتريديان نيز ايمان را باور قلبي و يا اظهار زباني و نيز عمل به واجبات و ترک محرمات مي¬دانند. او در کتاب التوحيد ابتدا به تفضيل ابطال نظريه¬ی «ايمان فقط اقرار به زبان» مي¬پردازد و سپس دلايلي را برای اثبات نظريه¬ی خود(ايمان، تصديق قلبي است) ارائه مي¬کند که برخي عبارتند از: معني لغوي ايمان همان تصديق است.ضد ايمان کفر است و کفر نيز به معني تکذيب است. پس معنای اصطلاحي ايمان، تصديق است. خداي متعال ميان ايمان و عمل فرق گذاشته است. خداوند به مؤمنان ابتدا با واژه¬ی ايمان خطاب کرده و سپس آنان را به انجام عمل دستور داده است و اين دلالت بر جدايي ايمان از عمل دارد. ب-3: طحاويه ابوجعفر طحاوي يکي ديگر از رهبران کلامي اهل سنت است و بر کتاب وی به نام «عقيده¬ی طحاويه» شرح¬هايي نوشته شده است و جالب آنکه بسياري از اين شروح، به دست وهابيان نگاشته شده است و امروز در حوزه¬های علميه¬ی آنها تدريس مي¬شود. از آنجا که وهابيان ديدگاه¬های ابوجعفر طحاوي را مطابق انديشه¬های خود نديده¬اند، همواره به توجيه و تعديل سخنان وی روي مي¬آورند. از آن جمله،معني ايمان است که طحاوي صراحتاً مي¬گويد« الايمان هو الاقرار باللسان و تصديق بالجنان» (ايمان اقرار به زبان و تصديق به قلب است.) و تکفيري¬ها در شرح اين جمله¬ی طحاوي، توجيهات بسياري آورده و برخي از آنان که نتوانسته¬اند، اين جمله¬ی صريح وی را توجيه کنند؛ ادعا کرده¬اند که وی در اين مورد اشتباه کرده است. به طور خلاصه، در تاريخ اسلام سه انحراف مهم در تعريف اصطلاحي ايمان ديده مي¬شود: خوارج(تلازم ايمان و عمل)، مرجئه( عدم تلازم ايمان و عمل) و معتزله(منزلة¬بين منزلتين). همه¬ی اين ديدگاه¬ها نيز به سبب مغايرت با انديشه¬ی اسلامي، از ميان رفته¬اند. در اين ميان، مذاهب اسلامي اعم از شيعه و سني، بر اين عقيده¬اند که عمل؛ خارج از ايمان است و ايمان به معني تصديق قلبي و اقرار به زبان است. نتيجه چنين برداشتي، اين واقعيت است که مرتکب گناه- حتي گناه کبيره- چنانچه به قلب و زبان ايمان داشته باشد، کافر نيست و نمي¬توان حکم کافر را بر وی جاري کرد. اقسام کفر متکلمان و صاحبان معاجم برای کفر اقسامي ذکر کرده¬اند که از جمله¬ی آنها زبيدي در تاج¬العروس کفر را به چهار قسم تقسيم نموده است: 1) کفر انکار: يعني کسي که قلب و زبانش به خداوند و رسول کافر شود. 2) کفر جهود: يعني کسي که به قلب به خدا و رسولش ايمان داشته باشد و آن دو را تصديق کند،ولي به زبان آن را اقرار نکند؛بلکه آن را انکار نمايد. 3) کفر عناد: اين که به قلب بشناسد و به زبان اقرار کند ، ولي از روی عناد و حسد به آن متدين نشود. 4) کفر نفاق: اين که به زبان اقرار کند، ولي به قلب معتقد نباشد؛ همانند منافق. اقسام کفر جحودی در قرآن و روايات شيخ کليني در اصول کافي روايت کرده ابي عمرو زبيري نقل مي¬کند به امام صادق(ع) عرض کردم به من خبر ده اينکه کفر در قرآن چند وجه دارد؟ فرمود کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است، کفر جحود، و جحود بر دو وجه است و ديگر کفر به آنچه خدا به آن فرمان داده، کفر برائت،کفر نعمت. 1) کفر جحود(انکار) از روی علم: قرآن کريم درباره¬ی آن مي¬فرمايد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِندَاللهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي ألَّذِينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُا بِهِ فَلَعْنَهُ اللهِ عَلَي الکَافِرِينَ» (و هنگامي که از طرف خداوند،کتابي برای آنها آمد موافق نشانه-هايي بود که با خود داشتند؛ پيش از اين، بر خود نويد پيروزي بر کافران مي¬دادند[که با کمک آن، بر دشمنان پيروز گردند] با اين همه، هنگامي که اين کتاب و پيامبري را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمده؛ به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد) 2) کفر جحودی بدون علم: خداوند در وصف آنان مي¬فرمايد: « وَ قَالُوا ما هِي إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يِظُنُّونْ» (آنها گفتند: چيزي جز همين زندگي دنياي ما در کار نيست گروهي از ما مي¬ميرند و گروهي جای آنها را مي¬گيرند جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نمي¬کند! آنان به اين سخن که مي¬گويند علمي نداريد، بلکه تنها حدس مي¬زنيد[و گماني بي¬پايه داريد]) اسباب کفر با توجه به معنای اصطلاحي در کلام متکلمين مي¬توان گفت اسباب و موجبات کفر سه چيز است:الف) اگر مسلمان؛ منکر وجود خدا، وحدانيت وي؛رسالت حضرت ختمي¬مرتبت (ص) يا معاد شود، کفر به حساب مي¬آيد. مثلاً اگر به خدا ايمان داشته باشد؛ ولي به شريعت حضرت محمد(ص) ايمان نداشته باشد، کافر شمرده مي¬شود. بنابر قاعده و معيار کلي، کافر کسي است که از دين اسلام خارج باشد؛ يا در حالي که ادعای مسلماني دارد، يکي از بايسته¬ها و ضروريت¬های دين را نپذيرد مثل خوارج و غلات و وهابيون که اسلام را قبول دارند اما ضروريت¬های دين را تکذيب مي¬کنند. (ب): انکار يکي از احکام ضروري و بديهي دين اسلام مثلاً اگر مسلماني منکر اصل دين و شريعت محمدي نشود، ولي يکي از احکام ضروري اسلام مانند نماز و روزه را منکر شوند؛ کافر شمرده مي¬شود و حکم ارتداد بر وي جاري مي¬شود. شايان ذکر است که بين سهل¬انکاري و انکار تفاوت است. يک وقت مسلماني به علت سهل-انکاري ترک نماز و روزه مي¬کند اين فرد مرتد نيست ولي گاهي فرد مسلمان مي¬گويد من قبول ندارم که حکم روزه و نماز و ديگر ضروريات دين در اسلام وضع شده، پس نعوذبالله- پيامبر- دروغ گفته است.که اين فرد مرتد شناخته مي¬شود. مثلاً فرقه¬های اهل سنت نماز و روزه را قبول دارند اما در نوع انجام آن با شيعه اختلاف دارند اما وهابيت جزئي از اجزاء نماز را کم يا زياد مي¬کنند و نماز را بدون بسم¬الله مي¬خوانند و به جای سوره¬ی اخلاص يک سوره طولاني سجده دار مي¬خوانند و بعد از رکوع و سجود مقداري مکث مي¬کنند که اينها خود باعث بطلان نماز مي¬شود. (ج) انکار يکي از احکام قطعي ولي غير ضروري اسلام: هرگاه مسلماني به طور مشخص بداند که مثلاً روزه در عيد فطر حرام است يا روزه¬ی مسافر-جز در موارد خاص- باطل است و يا پوشش اسلامي بانوان واجب است،ولي با وجود اين منکر آن گردد؛ مرتد مي¬شود، چون اين امر به انکار رسول خدا (ص) يا تکذيب آن حضرت مي¬انجامد. گاهي افراد از روی سهل¬انکاري موارد فوق را انجام نمي¬دهند که اين مسئله به ارتداد نمي¬انجامد، ولي اگر با عناد و انکار همراه شود؛فرد مسلمان مرتد شناخته مي¬شود. البته لازم نيست انکار دين يا احکام شريعت مقدس اسلام با گفتار صريح آشکار باشد. هر گفتار و کرداري که سبب تکذيب، انکار، عيب¬گذاري و نقص شمردن؛ تمسخر و استهزای دين اسلام يا اهانت به مقدسات و کوچک شمردن و دست برداشتن از آن گردد موجب تحقق کفر و ارتداد مي¬شود، مانند افکندن قرآن در مکان غير پاک يا پاره کردن آن. از اين روی، هر رفتار و گفتاري که نتيجه¬ی آن عدم حقانيت دين اسلام و در نتيجه بي¬فايده بودن اعتقاد به آن باشد؛ موجب کفر مي¬گردد. يکي از نمونه¬های روشن آن حکم حضرت امام خميني(ره)درباره¬ی سلمان¬رشدي و مرتد خواندن اوست. کسي که با صراحت به نفي و انکار اسلام پرداخت؛ ولي به نحوي شرم¬آور به ساحت مقدس قرآن کريم، پيامبر اکرم(ص) و همسران و برخي از ياران آن حضرت توهين کرد و مسأله¬ی وحي و نزول قرآن را به سخره گرفت. او به خواننده¬ی کتابش تلقين مي¬کند که رسالت پيامبر اسلام (ص) و نزول قرآن کريم، دروغ و (نعوذبالله) ساخته¬ی ذهن نبي اکرم(ص) است و حتي بعضي از سخنان شيطان نيز در قرآن گنجانده شده است. مثل خوارج و در رأس آنها تکفيري¬ها که عقايد شيعه به امامت علي(ع) و اولاد معصومش را مورد هتک حرمت قرار مي¬دهند و شيعيان و پيروان آنان را مشرک و کافر مي¬دانند و بر حسب اين حکم کشتن شيعيان را از واجبات دين خود قلمداد مي¬کنند. مراتب کفر صدر¬المتألهين در تفسير خود بر اساس مشرب فلسفي خود کفر را چنين تعريف کرده: کفر عبارت از احتجاب حق است همانطور که مشرکان حاجب از حق بودند و يا حجاب از دين است مانند اهل کتاب که محجوب از دين حق هستند و قهراً محجوب از حق و دين مي¬باشند. وی بر اساس همين تعريف و با قرار دادن کفر در مقابل ايمان، معتقد است کفر دارای هر مرتبه¬ای از ايمان، مرتبه¬ای از کفر قرار دارد که عبارتند از: 1) کفر قالب: که هر کس از آن آگاه است. بنابراين هرکس منکر ضروريات دين يا حکمي از احکام شريعت گردد قتل او واجب و عذاب اخروی وی قطعي است. 2) کفر انفس: که در واقع بت بزرگ و اعظم است «أَفَرأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» اجتناب کردن از بت هوای نفس واجب است چه بسا دعای ابراهيم (ع) که دز قرآن آمده به همين معناست« وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الأَصْنامَ» ( پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگه دار) 3) کفر قلب: آن است که هرگاه حق در مرآت مرد عارف تجلي کند و پرده از روی قلبش بردارد و کدورت و زنگار را از آن برطرف کند نور حق در آن ظهور و بروز کرده و جمال احديت در آن (قلب) تجلي مي¬کند. اما اگر اين تجلي کامل نباشد و بگونه¬ای که خود را حق بپندارد و ذره¬ای انانيت و نفسانيت در وجود او باقي باشد در اين صورت کفر قلب در او راه پيدا کرده است. نتيجه¬گيري ايمان و کفر، از مباحث بسيار مهم و اساسي در کلام اسلامي است و به دليل همين اهميت؛ همواره در کانون مباحثات و مجادلات مذاهب و فرق اسلامي قرار داشته است. ايمان و کفر، نه تنها در حوزه¬ی عقايد؛ بلکه در زندگي دنيوی انسان، نقشي بنيادين ايفا مي¬کند؛ چرا که جايگاه فرد در جامعه¬ی اسلامي و امنيت و حرمت وی،با مؤمن و کافر بودن وی ارتباطي مستقيم دارد. به همين دليل مذاهب اسلامي،مباحثات ايمان و کفر را با حساسيت ويژه¬ای دنبال مي¬کنند. با اين حال، هرچند مسلمانان درباره¬ی مرزهای ايمان و کفر اختلاف نظر دارند؛ نقاط مشترک آنها در اين زمينه، به مراتب بيشتر از اختلافات است. به عبارت ديگر،ايمان؛ شرايطي حداقل دارد که مورد اتفاق مسلمانان است. در اين ميان، در سده¬های نخستين اسلامي؛ دو مکتب انحرافي در جهان اسلام شکل گرفت که تعريف ايمان و کفر، قرائتي مخالف با تمام مذاهب اسلامي ارائه کردند. اين دو مکتب، خوارج و مرجئه بودند که به دليل تعارض ديدگاه آنان با انديشه¬ی اسلامي؛ در سده¬های بعدي منزوی شدند و جز تاريخ؛ نامي از آنان باقي نماند،تا اينکه در قرن دوازدهم؛ وهابيت بار ديگر قرائت خوارج را درباره¬ی ايمان و کفر زنده کرد و همانند آنان تيغ تکفير را بر پيکر مسلمانان فرود آورد، عقيده¬ای که در طول تاريخ؛ هيچ فرقه¬ی ديگري جز خوارج آن را نپذيرفت و تنها وهابيان چنين انديشه¬ای را زنده کردند. پس نتيجه مي¬گيريم که: 1) خوارج از جمله جريان¬های انحرافي است که تفسير نادرست از مسئله¬ی ايمان و کفر ارائه کردند و نيز دانستيم که آنها مرتکب گناه کبيره را کافر و مشرک مي¬دانند و بر همين مبنا وهابيت و در رأس آنها تکفيري¬ها با بيروي از عقايد خوارج همه¬ی مسلمانان را علاوه بر خود مشرک و کافر مي¬دانند. 2) معتزله مرتکب کبيره را نه مؤمن و نه کافر مي¬دانند بلکه منزلة¬بين منرلتين مرحله¬ی ميان ايمان و کفر ، يعني فاسق است آنها مجازات و کيفر فاسق را خلود در آتش مي¬دانند. 3) دانستيم که در انديشه¬ی اسلامي و بيشتر دانشمندان اهل سنت ميان ايمان و عمل تلازم وجود دارد يعني آنها عمل را جدا از ايمان مي¬دانند؛ چرا که آنها معتقدند تا وقتي عمل که مستلزم کفر است انجام ندهد مؤمن است. 4) متکلمان کفر را به کفر انکار جحود و عناد و نفاق تقسيم کرده¬اند ؛ چرا که به نظر آنها کسي که به خدا و رسول خدا ايمان داشته باشد اما به زبان و قلب انکار نمايد کافر است. 5) دانستيم که اسباب کفر انکار خداوند و وحدانيت وی و رسالت رسول اکرم (ص) – انکار يکي از احکام بديهي و ضروري دين اسلام- انکار يکي از احکام قطعي و غير ضروري اسلام است. 6) کفر در انديشه¬ی ملا صدرا کفر قالب، کفر انفس، کفر قلب است. فهرست منابع 1) الهي قمشه¬ای، مهدي، قرآن، انتشارات فاطمة¬الزهرا، قم، 1380ه.ش، دوم 2) ابياري، ابراهيم، الموسوعة¬القرآنية، مؤسسة مجل¬العرب،قاهره، 1405ه.ق، اول 3) ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان¬العرب، ميردامادي، جمال¬الدين، دارالفکر للطباعة و¬النشر و التوضيع- دار صادر، بيروت، 1414ه.ق، اول 4) ابن¬بابويه، محمدبن¬علي،من لا يحضره¬الفقيه، نشر صدوق، تهران، 1367ه.ش، اول 5) ابن شعبه، حسن¬بن علي، تحف¬العقول، حسن¬زاده، صادق، انتشارات آل علي(ع)، قم، 1382ه.ش، اول 6) ابن شهرآشوب، محمدبن¬علي، متشابه¬القرآن و مختلفه، دار بيدار للنشر، قم، 1369ه.ق، اول 7) ابوالفتوح رازي، حسين¬بن علي، روض¬الجنان و روح¬الجنان في تفسيرالقرآن، بنياد پژوهش¬های آستان قدس رضوي، مشهد، 1408ه.ق، اول 8) ابن ابي¬العز، علي¬بن¬علي، شرح عقيدة¬الطحاويه، دارالکتب¬العربي، بغداد، بي¬تا 9) بندربيگي، محمد، منجدالطلاب، انتشارات ايران، بي¬تا، اول 10) بنيانگذاران عقايد وهابيت، فرقه وهابي و حنبلي، مکتب اسلام، 1339ه.ش، شماره3 11) بستاني، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدي، انتشارات اسلامي، تهران،1375ه.ش، دوم 12) صدر¬الدين شيرازي، محمدبن ابراهيم، انتشارات بيدار، قم، 1366ه.ش، دوم 13) حسيني شاة عبد¬العظيمي، حسين¬بن احمد، تفسير اثنا¬عشري، انتشارات ميقات، تهران، 1363ه.ش، اول 14) حسيني زبيدي، محمد¬مرتضي، تاج¬العروس من جواهر¬القاموس، هلالي علي، دارالفکر، بيروت، 1414ه.ق، اول 15) خميني روح¬الله، تحرير¬الوسيله، مؤسسه امام خميني، اسلامي علي، قم، 1378ه.ش، هفدهم 16) خفاجي،احمدبن محمد، حاشية¬الشهاب، دارالکتب¬العلميه، بيروت، بي¬تا 17) راغب اصفهاني، حسين¬بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، دار¬القلم، بيروت، 1412ه.ق، اول 18) سبحاني، جعفر، الايمان و¬الکفر، مؤسسه امام صادق، قم، بي¬تا، اول 19) سبحاني، جعفر، رسائل و مقالات، مشعر، قم، 1378ه.ش، اول 20) سبکي، عبدالوهاب¬بن¬علي، طبقات شافية¬الکبري، دار¬احياء¬الکتب العربية، طناحي، محمود محمد، بيروت، بي¬تا 21) شيخ طوسي، تلخيص الشافي، محبين، قم، 1382ه.ش، اول 22) صاحب جواهر، محمدبن¬محمدباقر، جواهر¬الکلام في شرح شرايع الاسلام، قوچاني، عباس، داراحياء التراث¬العربي، بيروت، 1362ه.ق، اول 23) قرشي بنابي، علي¬اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1412ه.ق، ششم 24) کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي دارالحديث، قم، 1429ه.ق، اول 25) کرباسي¬زاده، علي، هشتمين سفير رستگاري، موعود کعبه، تهران، بي¬تا 26) مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات عطارد، تهران، 1378ه.ش، اول 27) مکارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1374ه.ش،بيست و هفتم 28) معنيه، محمدجواد، تفسير کاشف، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1424ه.ق، اول 29) التريدي، محمدبن¬محمد، التوحيد، دارالکتب¬العلميه، بيروت، بي¬تا 30) هاشمي رفسنجاني، اکبر، فرهنگ قرآن، بوستان کتاب، قم، 1383ه.ش، دوم